سلام.
اول: تا 50 سال پیش هر مسئله تصمیم گیری که قرار بود از ریاضیات استفاده کند و به یک جواب برسد یا باید تصمیم به اجرای کامل می گرفت یا انصراف می داد (صفر یا یک). پروفسور لطفی زاده (دانش آموخته دانشگاه تهران) ، این منطق جبری را برای مدل سازی تصمیم گیری بشری در ریاضیات ناقص دانست و منطق فازی را به عنوان جایگزین پیشنهاد کرد. به این مفهوم که گزاره ها در کنار هم می توانند ارزش های متفاوت داشته باشند و به خودی خود ارزش مطلق ندارند ، مثلا فاصله دو شهر تهران تا همدان در عین حال که می تواند خیلی زیاد باشد می تواند خیلی کم هم باشد! ، اگر در مقایسه با فاصله ی تهران - نیویورک باشد خیلی کم است ولی اگر در مقیاس فاصله تهران - کرج بسنجیم خیلی زیاد است.
دوم: حدود سی سال پیش یک انسان که خودش بارها اعتراف می کند که در مسیر مذهب هنوز خیلی لنگ می زند و هیچ ادعایی به لحاظ معنویت ندارد (هر چند که از نظر همه مخاطبان انسان ویژه ای است) ، تصمیم می گیرد هر چه که از اسلام فهمیده را اجرا کند ، البته شرایط زمان هم خیلی مساعد برای انجام تصمیم اوست.(که البته من به این قسمت دوم ماجرا فعلا کاری ندارم) برای من مهم این است که امام خمینی چرا با خودش نگفت که تصمیم من برای تشکیل حکومت اسلامی در مقابل حکومت حضرت مهدی (عج) باید خیلی کم ارزش باشد ، پس بهتر است صبر کنم تا حضرت خودشان بیایند و حکومت عدل الهی را تشکیل دهند!
البته سال ها بعد از انقلاب اسلامی هم ، امام هیچ وقت ادعا نکرد که حکومت اسلامی کامل تشکیل شد (برخلاف برخی دوستان کنونی که حتی از باورهای مهدوی مردم برای اجرای برنامه هایشان مایه می گذارند!!!) بلکه همیشه گفت ما می خواهیم حکومت اسلامی تشکیل دهیم و این حرکت را در امتداد حکومت اسلامی جهانی امام مهدی در نظر گرفت.
مهم برای من همین روحیه فازی امام (ره) است!
حکومت جمهوری اسلامی ایران در کنار حکومت جهانی اسلامی حضرت مهدی (عج) کم ارزش هست ولی بی ارزش نیست!
سوم: امام اگر می خواست طبق منطق جبری تصمیم بگیرد قطعا حق نداشت به چنین حرکتی دست بزند ، ولی امام یک انسان در جهت کامل شدن بود پس فازی تصمیم گرفت (انقلاب اسلامی ایران در مقابل انقلاب جهانی مهدوی گرچه کوچک است ولی در مقابل حکومت جباران قطعا بزرگ است.) و تصمیم گیری فازی را نیز به ما آموخت!!!
چهارم: حیفم آمد که در این مطلب سری به نویسنده مورد علاقه ام (رضا امیرخانی) نزنم ، خوشبختانه او نیز در مورد حرفه اش (نویسندگی) ، همین نظر را دارد و در کتاب نفحات نفت خود به آن اشاره می کند: « آیا باید صبر کرد تا به فرزانگی انسان کامل برسیم و آنگاه بنویسیم؟ این همان نگاه عمیقا شرقی است که از مستند شدن تجربیات ما جلوگیری کرده است. »
پنجم: برای من و هم نسلان من (شاید) مهمترین درس از حرکت امام بزرگوار خمینی همین روحیه عملگرایی ایشان باید باشد ، خیلی وقتها وقتی فکر می کنم که اگر بخواهم طبق یک حالت ایده آل رفتار کنم حتی حق ندارم یک پیامک (!) مذهبی یا آیه ای از قرآن را برای دوستانم ارسال کنم ، چون من سراپا تقصیر و گناهم ، ولی وقتی می بینم امام بعد 10 سال تلاش در جهت تحقق حکومت اسلامی بعد از آن همه ماجرا که جنگ قطعا مهمترین آن بود ، با قلبی آرام و روحی مطمئن این دنیا را ترک می کند ، امیدوار می شوم که لازم نیست صبر کنم تا کامل شوم بعد عمل کنم ، بلکه باید عمل کنم تا کامل شوم!
والسلام.